دو ماهگی فینگیلی...
سلام دوستان عزیزم
انشالله که همتون خوبید و نی نی های نازتون هم خوب و سلامت باشن
و سلام به دخمل ناز و پسر عزیزم
غیبتم خیلی طولانی شده چون سرم شلوغ شده
و با دو تا بچه کمتر میتونم بیام به وبلاگ سر بزنم
و البته شایدم یک کمی تنبلی باشه و وقت اضافی هم تو تلگرام میچرخم
پسر قشنگم
دو ماهه شدنت بهت تبریک میگم عزیزم انشالله 122 ساله شدنت برات جشن بگیرم
مثل همیشه فقط میتونم بگم روزها خیلی زود میگذره
و چون برای آبجی نازت هم تجربه این گذشت ایام دارم میگم واقعا حیف
نگاه به چهره معصوم و مظلومت موقع شیر خوردن که میکنم
که با اون چشمهای خوشکل و سیاهت به صورتم زل میزنی
یاد همین روزهایی که با آبجیت داشتم میفتم و میبینم به سرعت برق و باد گذشت
انگار همین دیروز بود
چقدر قدیم خوب بود اینهمه بچه میاوردن و اینهمه لذت میبردن از کودکی و نوزادی بچه هاشون
البته بماند بزرگ که میشن و شیطون آدم یکیشم نمیتونه نگه داره
انشالله هرکی که فرزند داره خدا براش نگه داره و عاقبت به خیر بشن
و هرکی هم که نداره خدا یه فرزند سالم و صالح نصیبش کنه
عزیز دل مامان
دو ماهگیت کامل یزد بودیم
یعنی میتونم بگم ترکوندیم و یک ماه یزد موندیم
روزهای خوبی بود
آقا جونت مرتب از کوچولو بودن شما مینالید
نمیدونم چرا با اینکه وزنت خیلی هم کم نبود ولی خیلی کمتر نشون میدادی
و هرکی میدیدت فکر میکرد دو کیلو داری
دیگه از خصوصیاتت بگم که خیلی مظلوم هستی و
هرچقدر آبجی خانومت سر به سرت میگذاره بازم شما نگاهش میکنی و لبخند میزنی
تقریبا 50 روزت بود که برای اولین بار آقون گفتی و خیلی ذوق کردم
خیلی دست و پا میزنی یعنی وقتی که بیداری کلا داری ورزش میکنی
خیلی خوش اخلاقی
از شاهکارهای خودم هم بگم که همون بلایی که سر آبجی خانومت آوردم
اینبار روی شما امتحان کردم و هنوز یک ماه نداشتی که شما رو دمر خوابوندم
و دیدم انگار خوشت میاد و بنابر این طبق تجربه قبلی ادامه دادم
و همچنان ادامه دارد
پسر نازم
از پا قدم شما بالاخره صاحبخونه شدیم
و نزدیک دو ماه داشتی که با مامان جون زهره با قطار از یزد برگشتیم
و چون عصر همون روز شما جلوی کولر خوابیدی کمی سرما خوردی
و شبش که توی قطار بودیم اذیت کردی و چون بینییت گرفته بود نه
میتونستی شیر بخوری نه میتونستی بخوابی و توی قطار اذیت شدم
وقتی هم که رسیدیم خونه اول کارمون بود
خدا خیر مامان جون زهره بده انشالله که همیشه سالم و سلامت باشه
خیلی توی این چند روز زحمت کشید و توی اسباب کشی و چیدن وسایل کمکم کرد
من که بیشتر به شما میرسیدم
دیگه از اتفاقات این ماه بگم که واکسن دو ماهگیت هم که زدی
تب کردی و یکی دو روز اذیت شدی ولی خدا را شکر زود خوب شدی
قد و وزنت هم خدا را شکر خوب بود و به نسبت اینکه ماه اول
وزن گیریت خوب نبود خدا را شکر خیلی بهتر شده بود و قدت هم که گفت خیلی خوبه
وزنت : 5 kg
قد : 68 cm
دور سر : 31 cm
خب دیگه بسه بریم سراغ عکسها که ایندفعه دست پر اومدم
و عکسهای هنری زیادی گرفتم
این عکس حکایت از همون دمر خوابیدنهای شما داره که من استفاده هنری کردم
این هم محبت خواهر برادری که خود عکس گویای همه چیز هست
اینجا هم جمکرانه که با مامان جون زهره برای دعای عرفه به اونجا رفتیم
و دقیقا اینجا 2 ماهه شده بودی و مثل همیشه آقا بودی و اصلا اذیت نکردی
اینجا هم حمام 40 روزگیته و به قول قدیمیها آب چله ات رو مامان جون زهره ریخت
و البته آبجی جان هم به حمام رفته بود
اینجا هم تقریبا 50 روزت بود که بازم به حمام رفته بودی
و جالبه حتی توی حمام هم خوش اخلاقی و مامان جون زهره میگفت
حتی زیر دوش هم قر نمیزنی و فقط نگاه میکنی
اینجا هم که توی 37 روزگی برای اولین بار به پارک کوهستان رفتیم
به اتفاق خاله نسیم و خاله فاطمه و مامان جون و هانیه (دختر خاله من) همراه با خانواده هاشون
که چون تاریک بود و فلش زد چشمات میبستی
این هم عکس همون شب دخملی که واقعا کشته مرده اون ژستهای خوشکلت هستم
میخواستم ازت عکس بگیرم گفتی بریم یک جای خوب بعد هم اومدی اینجا و همینجوری
ژست گرفتی و گفتی حالا عکسم بگیر
واقعا خلاقیتت تو عکس گرفتن زیاده دخمل خوشکلم
اینجا هم که با همون افراد قبلی رفته بودیم شیر حسین تا بستنی بخوریم
و شما با زهرا دختر هانیه عکس گرفتی
خدایی ژستت نگاه چقدر نمک داری
و حسن ختام عکسهامون هم عکسی از حسین آقا پسر خاله نسیم
که واقعا خوش اخلاقه و سر تا پا نمکه