چهار ماهگی گل پسری...
سلام به دوستان عزیزم
و سلام به فینگیلیهای خوشکلم که این روزها تمام دغدغه ی من
وجود نازنینشونه
عزیز دل من
چهارمین ماهگرد تولدت مبارک
چهارماهگیت هم به سرعت برق و باد گذشت و من موندم و این همه دلتنگی
که صد حیف این روزهای شیرین دیگه تکرار شدنی نیست
پسر قشنگم
اخلاقت واقعا بیسته به طوریکه هرجا که میرم همه عاشق اخلاق و مظلومیتت میشن
کوچولوی فندقی من
این روزها از پشت سر هم میگذرن و من چون تجربه آبجی جانت داشتم
و میدونم که چقدر همه این روزها زود گذرن سعی میکنم بیشتر لذت ببرم
مخصوصا موقعی که بهت شیر میدم و با اون چشمهای خوشکلت به من زل میزنی
و با اون نگاه نازت به من التماس میکنی که بهت شیر بدم
یعنی قند تو دلم آب میشه و میخام اون لپهای خوشکلت گاز بگیرم
پسر نازم
آبجی جانت خیلی خوشکل قربون صدقت میره و برات زبون میریزه
ولی نمیدونم واقعا درونش چی میگذره آخه هرکی که ریحان جانم میبینه
میگه چرا اینقدر عوض شده و چرا از بین رفته
من مرتب به آبجی جان ابراز علاقه میکنم
و سعی میکنم خیلی به داداشی توجه نکنم
ولی چه کنم که دختر است و با اون روحیه حساس بیشتر از این انتظار نمیرود
21 آبان برای چکاپ و واکسن چهارماهگی شما رو به مرکز بهداشت بردم
که قد و وزن شما رو اندازه گرفت که
وزنت 6/900 kg
بود و گفت خدا رو شکر همه چیزت خوبه
و فقط واکسنت 2 روز بعد زد چون واکسن 2 ماهگیت به خاطر اسباب کشی 2 روز دیر زده بودم
و بعد از واکسن تب کردی و پاهات درد گرفته بود و تا تکون میدادی
شروع میکردی به گریه کردن مخصوصا برای شیر خوردن اذیت میشدی
بهتره دیگه بریم سراغ عکسها
این ماه عکسهای خیلی خوشکلی از پسری گرفتم که دیدنش بهتون پیشنهاد میدم
اینجا هم که پسری آماده شده برای واکسن زدن و عکس
بعدی هم که بعد از واکسنه