سلام دوستان عزیزم به وبلاگخونه من خوش اومدید
مینویسم برایت ای عزیزترینم
من مادر شدن را با تو درك كردم
در آن لحظه كه تو را در آغوش مي گيرم و آرام در گوشهايت لالايي زمزمه مي كنم .......
در آن لحظه كه تو را بوسه باران مي كنم و تو برايم مي خندي .............
در آن لحظه كه انگشتهاي كوچكت را به دور انگشت من حلقه كردي و محکم فشردي
در آن لحظه كه چشمهاي پاكت را در چشمانم خيره كردي
و نگاهت را به نگاه مضطربم گرده زدي و به من اميد دادي
همه اينها مسئوليتم را سنگين تر مي كند
. پاكي تو مرا به خود مي آورد و به روزهاي بي رونق من رونق مي بخشد .
تويي تنها اميد من در اين وانفساي روزگار ....
دستان کوچکت ، آن نگاه معصومت، خنده های بی بهانه ات، آن صورت معصوم و بی آلایشت
. تو پشتوانه بی کسی های منی، تو زندگی و عطر وجود منی، تو امید تک تک لحظه های منی،
ای گل نرم و نازک من ، آن چشمان و آن نگاه زیبایت برای من اوج بودن است .
من با تو در تاریخ تکرار شدم .
ریحان عزیزم با عشق برایت مینویسم تا بدانی که همیشه برای من عزیزترینی.