نمره 20 من بیست ماهه شد...
سلام به دوستان خوب خودم
و سلام به دخمل قشنگم
چند وقتی غایب بودم آخه بعداز عید فطر رفتیم یزد
و دیروز از یزد برگشتیم
از اتفافات این روزها بگم که اول از همه
20 ماهه شدنت رو به دخمل شیطون بلای خودم تبریک میگم
انگار همین دیروز بود19 ماهگیت تبریک گفتم
واقعا چقدر روزها و ماهها پشت سر هم به سرعت برق و باد طی میشه و
دخمل خوشکل من هر روز نسبت به روز قبل بزرگتر و خانوم تر و البته شیطونتر میشه
از مسافرتمون به یزد بگم که
همه با دیدنت تعجب کردن
آخه تقریبا 4 ماه بود که یزد نرفته بودم و بعد از 4 ماه همه با دیدنت شوکه شدن
و گفتن کلا عوض شدی قربونت برم
و همه گفتن چقدر خانوم شدی جیگر من
دیگه اینکه ایندفعه با دیدن خاله هات اسمشون هم یاد گرفتی
آله پائیزه (خاله فائزه)
آله فاتته (خاله فاطمه)
مسن (محسن)
امی(محمد امین)
که این دو تا آخری اسم پسر خاله های نازنینته
مامان جووووووووووون (مامان جون) که جون به شکل کشیده و بامزه تلفظ میکردی عزیز دلم
آغا جوووووووون (آقا جون)
از شیطنتهاتم بگم که بعد از گذشت4 ماه هنوز هم به امین حسادت میکنی
و البته خیلی با سیاست کارت انجام میدی
و جلوی ما میگی ناسی و نازش میکنی و میبوسیش
اما همینکه ازت غافل بشیم میری محکم فشارش میدی و مچاله اش میکنی
و البته متاسفانه چند بار هم به صورتش چنگ انداختی
با محسن بیشتر رفیق بودی ولی در کل یک موقعهایی یک کارهایی میکنی
که نمیدونم واقعا از روی دوست داشتنه یا..
در کل هر بچه ای که ببینی میدوی طرفش و دوست داری باهاش بازی کنی
از شیرین زبونیهات بگم که
شعر اتل متل کاملتر میخونی و میگی
اتل اتل تیلوله پاتو برچین
از اوضاع و احوال سلامتیت هم بگم که روزی که میخواستیم بریم یزد بی حال بودی
و چیزی نمیخوردی گفتم حتما از دندونته و یک کمی هم سرفه میکردی
یزد هم اوضاعت به همین منوال بود البته بعضی روزها اشتهات بهتر بود
اما تو این چند روز اخیر سرفه ات خیلی بدتر شد و دکترت هم بردم
اما اوضاعت خیلی فرف نکرده
و دیروز از شانسم که از یزد برگشتم تب کردی و هرچی خوردی استفراغ کردی
منم که اینجا تک و تنها اعصابم خیلی به هم ریخت
راستی دیروز که بعد چند وقت اومدم به وبلاگم سر بزنم
دیدم آوینا و مامان بابای نازنینش توی سانحه هوایی فوت کردن خیلی ناراحت شدم
مخصوصا وقتی به وبلاگش رفتم و صدای نازش که پس زمینه وبش بودشنیدم
و عکسهای خوشکلش دیدم
گریه کردم و اعصابم بیشتر به هم ریخت
انشالله که خدا بیامرزدشون و یاد این دنیای فانی و پست نکنن
عکسهای زیر مربوط میشه به حدود یک هفته پیش که
با دوستان هم دانشگاهیم قرار گذاشتیم پارک طوبی
و دخملی برای اولین بار وقتی بهش گفتم ژست بگیر از خودش
این شکلکها رو در آورد و من هم با کلی ذوق ازش عکس گرفتم
فقط چون از جایی که نشسته بودیم بدون اینکه کفشهات بپوشی
به سرعت فرار کردی عکسهات بدون کفشه
البته بیشتر عکسها تقریبا شبیه به هم شده ولی چون دوستشون دارم همشون میگذارم
قربون اون ژست گرفتنت برم که اینقدر خوشکل این کار انجام میدی عزیز دلم
اواااااااااااااااا خاک بر سرم اون پشت چه خبره وااااااااااای
این قسمت هم که +18 هستش و دخمل من با دیدن این پسر سریع رفت طرفش
و اون اتفاقی که نباید میفتاد افتاد
دخترهای این دوره زمونه از حالا به فکر تور کردنن
میبینین تو رو خدا
این بچه های کوچولو هم دخملهای دوستام هستن که به ترتیب از راست به چپ
زهرا زینب ریحانه هستی نازنین و نگین کوچولوی خوشکل
تو رو خدا نگاه کنید من فقط به زور موبایل تونستم یک دقیقه دخملم اینجا بنشونم
توی این عکس هم از اون ژستهای خوشکلش گرفته
موش بخورتت دخمل ناز خودم
این عکسم هیچ ربطی به عکسهای بالایی نداره
و عکس محسن خواهرزاده ام و فاطمه کوچولو(دخترخاله ام) هستن
که به علت تاریکی هوا کیفیت پایینه