بعد یه غیبت طولانی بالاخره اومدم
سلام دوستان عزیزم
نزدیک یک سال و نیمه که نبودم ولی بالاخره تصمیم گرفتم دوباره بیام و تا حدودی روزمرگی های عزیزای دلم بنویسم تو این مدت که نبودم دخترم خانومی شده برا خودش و گل پسرمم مردی شده برا خودش پسرمم مثل دخترم اونجور سرزبون نداره و بخوام شفاف تر بگم هنوز جمله بندی به کار نمیبره و بیشتر در حد کلمات حرفاش بیان میکنه از رابطه ی دختر پسرم هم بگم که باهم خوبن و آبجی آبجی از دهان پسرم نمی افته دخترمم هم خیلی داداشش دوست داره و یه حس مسئولیتی بهش داره که خیلی برام جذابه و خیلی دوست دارم از فعالیتهاشون بگم که دخترم امسال پیش دبستانی دو میره که بیشتر به پرورش خلاقیت بچه ها اهمیت میدن و آموزش مستقیم الفبا و اعداد ندارن و به خاطر همین بچه هاشون عاشق پیش دبستانیشون هستن و دختر من روزی که تعطیل میشه شبها رو میشماره و روز شماری میکنه که دوباره شنبه بشه و به پیش دبستانی بره و بیشتر یادگیریشون با بازی و تجربه ی مستقیمه
از فعالیتهای پسرمم هم بگم که عاشق نقاشیه و خیلی بهتر از سنش نقاشی میکشه و از دو سالگی نقاشیهای معنی دار قشنگی میکشید که عکس یه تعدادش تو پستهای بعد براتون میگذارم
عکسهای زیر هم مربوط میشه به نوروز 96
این عکس هم مربوط میشه به نوه ی عمه ی بابا جونی با عزیزای دلم😍