رفتنت را باور ندارم
مادر بزرگ عزیزم
خیلی ناباورانه از کنارمان پر کشیدی و ما را در غم از دست دادنت تنها گذاشتی
کاش خوبیهایت از یادمان نرود
کاش مهر و وفایت و مهربانیت از جلوی چشمانمان دور نشود
کاش هیچوقت آن نگاههای زیبایت را فراموش نکنم
واقعا زن خوب و فداکاری برای همه فامیل بودی
هنوزم باورم نمیشه از پیشمون پرکشیدی
آخه بعد از رفتنت دیگه بچه هات کجا مأمن و پناهگاهی برای آرامش داشته باشن
واقعا بنیان خانواده بعد از رفتنت شکست
مادربزرگ من همیشه یک مثل برای ما نوه هاش میزد و میگفت
دستت خار کن و خودت عزیز کن
یعنی تا میتونیم به هم کمک کنیم و به مردم خدمت کنیم
و با کمک کردن به اطرافیان هیچ انسانی خار و ذلیل نمیشه و خودش هم نمونه همچین فردی بود
و تا میتونست به اطرافیان و خواهر و برادرهایش و حتی به غریبه ها کمک میکرد
و واقعا دلسوز مردم بود
مادربزرگم از بیکاری نفرت داشت یا مشغول نظافت و کارهای خانه اش بود
یا مشغول عبادت و دعا خواندن بود
و وقتهایی که وقت اضافه داشت بافتنی میکرد
مادربزرگ عزیزم خیلی دلتنگتم
کاش میتونستم دوباره روی ماهت ببینم
هیچوقت صبر و استقامتی که در مقابل مشکلات داشتی رو فراموش نمیکنم
که چگونه دخترانت رو در یتیمی با کمال آبرو بزرگ کردی
و واقعا بچه های موفقی تحویل جامعه دادی
هیچ وقت از زندگیت گله و شکایتی نمیکردی و در همه حال شاکر خدا بودی
مخصوصا این اواخر که مریضی سخت سرطان مبتلا شده بودی و واقعا درد میکشیدی
هروقت ازت میپرسیدیم بهتری میگفتی خدا را شکر به برکت امام حسین بهترم
میتونم بگم واقعا صبر در مقابلت کم آورد
مادر بزرگ نازنینم
دیگه گریه مجال نوشتن نمیده
فقط بهت میگم خیلی برامون عزیزی و واقعا جات پیش ما خالیه
انشاالله که خدا بیامرزدت و یاد این دنیای پست و فانی که واقعا توش زحمت
و سختی کشیدی رو نکنی