این روزهای دخترم...
سلامی به گرمی آخرین روزهای فصل زیبای تابستان
فصل میوه های خوشمزه و آبدار
فصل هوای گرم و آب بازی های بچه گانه
و سلام به دوستان خوب خودم
مدتی نبودم
آخه دخملی مریضیش طولانی شد
و اصلا حوصله نت نداشتم
اما الان خدا را شکر خیلی بهتر شدی
البته بعد از دو بار دکتر بردن و زدن دو تا آمپول و خوردن دواهای زیاد
جونم برات بگه از این روزهای دخملی
از حرفهای جدیدت بگم که هزار ماشالله هرروز کلمه های جدید یاد میگیری
هروقت صدای اذان بلند میشه میگی مامان اذون
عاشق بستنی هستی و دستم میگیری میبری نزدیک یخچال و میگی بسی
دخمل دوستم به خواهرش میگفت آبجی جان شما هم به شکل بامزه صداش کردی آبجی جا
اگه شارژگوشی تموم بشه و گوشی خاموش بشه شما گوشی برمیداری و
میگی جارج و به شکل درست اونو میزنی به شارژر بعد هم دکمه روشن میزنی
و گوشی روشن میکنی و به کارت ادامه میدی دخمل باهوش خودم
امروزم کارتن گوشی عمو مجیدت تو کمد پیدا کردی و از روی عکس روی کارتن گفتی
عمو مجید قربونت برم که اینقدر حواست به همه چیز هست
ارص (قرص) ائیر (پنیر) انور (انگور)
تسیه (تسبیح) آلو(آلو) شادر(چادر)
باتی (باتری) ناخون(ناخن) دایی(چایی)
شلار(شلوار)
دیگه چیزی یادم نمیاد آخه هرروز کلمه های جدید یاد میگیری
سخته همه رو یادم بمونه
این عکسهای زیر هم مربوط میشه به یک ماه پیش که وقت نکرده بودم بگذارم
اینجام با این بچه ها دوست شده بودی باهاشون ازت عکس گرفتم
توی این عکسها هم با همون دوست کوچولوت نسرین کوچولو عکس گرفتی
اینم همون روش دخملی برای بالا رفتن از سرسره
من نمیدونم اگه پسر میشدی چی میشدی دیگه
و دوباره همون رفتار همیشگی که فرار میکنی که ازت عکس نگیرم
و من هم اینجا زندونیت کردم که هیچ راهی برای بالا اومدن و خروج نداری
و کلا بسته است
قربونت برم خیلی تلاش کردی که یک راهی برای فرار پیدا کنی اما نشد که نشد