همایش شیر خوارگان
بازم سلام
به همه دوستان خوبم
بعد هم سلام به نفس و جگر گوشه خودم ریحان عزیزم
اول از همه این روزها رو بهتون تسلیت میگم و توی این روزهای عزیز از همه شما التماس دعا دارم
از این روزهات بخوام بگم بازم همون جمله خیلی خیلی تکراری که دیگه واقعا بزرگ شدی
صحبتات که کلا به شکل جمله بندی هستش
شعر توپولویم توپولو رو قشنگ یاد گرفتی و یک یا دو کلمه آخر هر مصراع رو میگی نفس من
دیگه اینکه توی این روزها چند بار هیئت رفتیم و یک روز که برگشتم
دیدم چند تا کلمه مبهم به کار میبری و مرتب تکرار میکنی
دقت کردم دیدم داری صلوات میفرستی قربونت برم اصلا من باهات کار نکرده بودم
و با کمال تعجب دیدم میگی sale ala mamad va ale mamad
و عجل فرجهمش هم آروم میگی قربونت برم مومنه خانوم
من نمیدونم واقعا چه جوری اینقدر دقت داشتی که اینقدر خوشکل صلوات رو یاد گرفته بودی
وقتی هم که میریم هیئت دو دستی شروع میکنی به سینه زدن
و میگی Khosein jan
دیگه اینکه شعر یه توپ دارم قلقلیه رو فعلا دو تا مصراع اولش رو بلدی و هنوز باهات کار نکردم
راستی بازی های جورچین چند ماه پیش برات آورده بودم و دیدم خیلی دوست نداشتی و جمعش کردم
چند روز پیش پیداش کردی و با اینکه اصلا باهات کار نکرده بودم
واقعا نمیدونم چه جوری اینقدر قشنگ به شکل کاملا صحیح کنار هم میگذاشتی
و اسم بیشتر حیوونهاش هم یاد گرفتی و مرتب میگفتی مامان بقیش بده
یعنی بقیه تیکه های جورچین بدم تا درست کنی
و اینقدر ذوق کرده بودی که داشتی درست میگذاشتی
و من هم که دیگه روی زمین نبودم و بیشتر از خودت از هوش سرشارت ذوق کرده بودم
آخه اون قسمت جورچین که فقط از روی دور تیکه های جورچین و دور پازل میشد
با دقت خیلی زیاد فهمید که برای کدوم قسمته نمیدونم از کجا یاد گرفتی
و دقیقا میگذاشتی سر جاش و شتر از همه حیوونها با مزه تر میگی
و لبات به شکل بامزه غنچه میکنی و میگی shotot یعنی میخوام درسته قورتت بدم دخمل قشنگم
دیگه برات بگم که اینقدر سیاست داری عزیزکم
هرکسی ازت بپرسه مثلا خوشکل کی هستی شما هرکسی که ازت بپرسه
دقیقا اسم همون میگی که ناراحت نشه مثلا اگه مامان جون ازت بپرسه میگی مامان جون
یا اگه عمو بپرسه ناناز کی هستی میگی مثلا عمو مهدی
وقتی کار بدی میکنی میخوای دعوات نکنم عزیزم عزیزم میکنی تا مثلا ... کنی
تا تلفن زنگ میخوره به سرعت جت میری گوشی برمیداری و میگی الو سلام خوبی
بعد هم میگی مرسی بقیه حرفات هم به شکل مبهم به کار میبری و من سر در نمیارم چی میگی
از مناسبت امروز بگم که دیشب همه وسایل و لباسی که برای همایش میخواستم آماده کردم
تا صبح با بابا جونی بریم همایش صبح بعد از نماز خوابم نمیبرد
تا اینکه ساعت 7:15 شد و من هم بلند شدم و کم کم آماده ات کردم
و خودم هم آماده شدم و بابا جونی بیدار کردم
و رفتیم همایش مردم دسته دسته با نی نی های خوشکلشون میومدن
که نی نی هاشون بیمه حضرت علی اصغر کنن
من هم با اینکه تقریبا به خیال خودم زود رفته بودم به سختی اون وسطها جا گیرم اومد
اینم یکدونه عکس از اون روز که برام مونده
شما هم مثل این چند وقته که اشتها به هیچی نداشتی فقط یک ذره شیر با کلوچه خوردی
بعد از حدود یک ساعت که از مراسم گذشته بود
و مداح مراسم گفت بچه هاتون بغل کنید
ما هم مثل بقیه همینکه شما رو بغل کردیم
چشمتون روز بد نبینه شروع کردی
به سرفه بعد هم گلاب به روتون حالت به هم خورد
و به قدری حالت به هم خورد که چادر مقنعه مانتو شلوار و لباس شلوار خودت به گند کشیده شد
منو میگی کلا هنگ کردم اول یک خورده نگاهت کردم
بعد هم شروع کردم به گریه آخه تنها بودم و مردم هم که فقط نگاه میکردن
واقعا نمیدونستم چه کار کنم فقط گریه میکردم
و میخواستم توی سر بزنم اصلا روم نمیشد از سر جام بلند بشم
واقعا خاطره بدی بود به بابا جونی زنگ زدم که زود بیاد دنبالم
و با کلی خجالت تا دم در اومد آخه تا به حال سابقه نداشت که به این شدت حالت به هم بخورره
همش از خوش شانسیه من بود بعد از اون هم پلاک کفشداری گذاشتم
و با یک دستم گرفته بودمت که شما شیطون خانوم گم نشی
اومدم کفش بردارم شما دویدی طرف جمعیت
و من هم بدون اینکه کفش بردارم دویدم طرفت تا گم نشی
اما بدشانسی من که یکی دو تا نبود
نمیدونم چه جوری بین جمعیت محو شدی
و همه هم که یکی بچه دستشون بود و سوال مسخره ای بود بخوام بپرسم که بچه اینجاها ندیدید
منو میگی با این وضعیت که میخواستم سریع برم پیش ماشین
حالا باید همه جا دنبالت میگشتم چند بار با چشم گریون مسیر دنبالت گشتم
تا اینکه صدای خادم میگفت این بچه پیدا شده مامانش کیه منو میگی دویدم طرف صدا
دیدم شما بغل خادمی و اصلا انگار نه انگار که منو گم کردی
و تا منو دیدی شروع کردی به خندیدن
اون لحظه واقعا نمیدونستم از دیدنت باید چه عکس العملی نشون میدادم
آخه خیلی از دستت ناراحت بودم و از طرف دیگر هم ذوق کرده بودم که پیدا شدی
اولش خیلی ناراحت شدم
و از اتفاقات امروز واقعا عصبانی بودم
و گفتم دیگه هیچ وقت همایش نمیام اما بعد از چند دقیقه که عصبانیتم خوابید به امام حسین گفتم
ببخشید ناشکری کردم همه این ناراحتیهام فدای یک تار موی حضرت علی اصغر
در ضمن نتونستم عکس خوبی ازت بگیرم و کلی میخواستم ازت عکس بگیرم که نشد
فدای سرت عزیزم اگه شد بعدا ازت عکس میگیرم و به پست اضافه میکنم
وااااااااااای چقدر طولانی شد
و اگه یکی بود یکی نبود بگذارم اولش میشه خودش یک داستان
دستام دیگه از بس تایپ کردم درد گرفت ولی از نوشتن برای شما دخمل قشنگم خسته نمیشم
تا پست بعد بای بای