یگانه دختر ریحان جانیگانه دختر ریحان جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
گل پسرم امیرحسین خانگل پسرم امیرحسین خان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

زیباترین لبخند خداوند ریحان جان

همایش شیر خوارگان

1393/8/9 16:48
نویسنده : مامانی
289 بازدید
اشتراک گذاری

بازم سلام

به همه دوستان خوبم

بعد هم سلام به نفس و جگر گوشه خودم ریحان عزیزم

emam hossein (13)

اول از همه این روزها رو بهتون تسلیت میگم و توی این روزهای عزیز از همه شما التماس دعا دارم

از این روزهات بخوام بگم بازم همون جمله خیلی خیلی تکراری که دیگه واقعا بزرگ شدی

صحبتات که کلا به شکل جمله بندی هستشتشویق

شعر توپولویم توپولو رو قشنگ یاد گرفتی و یک یا دو کلمه آخر هر مصراع رو میگی نفس منبوس

دیگه اینکه توی این روزها چند بار هیئت رفتیم و یک روز که برگشتم

دیدم چند تا کلمه مبهم به کار میبری و مرتب تکرار میکنی

دقت کردم دیدم داری صلوات میفرستی قربونت برم اصلا من باهات کار نکرده بودم

و با کمال تعجب دیدم میگی sale ala mamad va ale mamad

و عجل فرجهمش هم آروم میگی قربونت برم مومنه خانومآرام

من نمیدونم واقعا چه جوری اینقدر دقت داشتی که اینقدر خوشکل صلوات رو یاد گرفته بودی

وقتی هم که میریم هیئت دو دستی شروع میکنی به سینه زدن

و میگی Khosein jan بغل

دیگه اینکه شعر یه توپ دارم قلقلیه رو فعلا دو تا مصراع اولش رو بلدی و هنوز باهات کار نکردم

راستی بازی های جورچین چند ماه پیش برات آورده بودم و دیدم خیلی دوست نداشتی و جمعش کردم

چند روز پیش پیداش کردی و با اینکه اصلا باهات کار نکرده بودم

واقعا نمیدونم چه جوری اینقدر قشنگ به شکل کاملا صحیح کنار هم میگذاشتیتشویق

و اسم بیشتر حیوونهاش هم یاد گرفتی و مرتب میگفتی مامان بقیش بده

یعنی بقیه تیکه های جورچین بدم تا درست کنی

و اینقدر ذوق کرده بودی که داشتی درست میگذاشتی

و من هم که دیگه روی زمین نبودم و بیشتر از خودت از هوش سرشارت ذوق کرده بودم

آخه اون قسمت جورچین که فقط از روی دور تیکه های جورچین و دور پازل میشد

با دقت خیلی زیاد فهمید که برای کدوم قسمته نمیدونم از کجا یاد گرفتی

و دقیقا میگذاشتی سر جاش و شتر از همه حیوونها با مزه تر میگی

و لبات به شکل بامزه غنچه میکنی و میگی shotot یعنی میخوام درسته قورتت بدم دخمل قشنگممحبت

دیگه برات بگم که اینقدر سیاست داری عزیزکم

هرکسی ازت بپرسه مثلا خوشکل کی هستی شما هرکسی که ازت بپرسه

دقیقا اسم همون میگی که ناراحت نشه مثلا اگه مامان جون ازت بپرسه میگی مامان جون

یا اگه عمو بپرسه ناناز کی هستی میگی مثلا عمو مهدیخندونک

وقتی کار بدی میکنی میخوای دعوات نکنم عزیزم عزیزم میکنی تا مثلا ... کنیقه قهه

تا تلفن زنگ میخوره به سرعت جت میری گوشی برمیداری و میگی الو سلام خوبیزیبا

بعد هم میگی مرسی بقیه حرفات هم به شکل مبهم به کار میبری و من سر در نمیارم چی میگی

از مناسبت امروز بگم که دیشب همه وسایل و لباسی که برای همایش میخواستم آماده کردم

تا صبح با بابا جونی بریم همایش صبح بعد از نماز خوابم نمیبرد

تا اینکه ساعت 7:15 شد و من هم بلند شدم و کم کم آماده ات کردم

و خودم هم آماده شدم و بابا جونی بیدار کردم

و رفتیم همایش مردم دسته دسته با نی نی های خوشکلشون میومدن

که نی نی هاشون بیمه حضرت علی اصغر کنن

من هم با اینکه تقریبا به خیال خودم زود رفته بودم به سختی اون وسطها جا گیرم اومد

اینم یکدونه عکس از اون روز که برام مونده

شما هم مثل این چند وقته که اشتها به هیچی نداشتی فقط یک ذره شیر با کلوچه خوردی

بعد از حدود یک ساعت که از مراسم گذشته بود

و مداح مراسم گفت بچه هاتون بغل کنید

ما هم مثل بقیه همینکه شما رو بغل کردیم

چشمتون روز بد نبینه شروع کردی

به سرفه بعد هم گلاب به روتون حالت به هم خوردشاکی

و به قدری حالت به هم خورد که چادر مقنعه مانتو شلوار و لباس شلوار خودت به گند کشیده شدعصبانی

منو میگی کلا هنگ کردم اول یک خورده نگاهت کردمتعجب

بعد هم شروع کردم به گریه آخه تنها بودم و مردم هم که فقط نگاه میکردنگریه

واقعا نمیدونستم چه کار کنم فقط گریه میکردم

و میخواستم توی سر بزنم اصلا روم نمیشد از سر جام بلند بشمخجالت

واقعا خاطره بدی بود به بابا جونی زنگ زدم که زود بیاد دنبالم

و با کلی خجالت تا دم در اومد آخه تا به حال سابقه نداشت که به این شدت حالت به هم بخوررهسبز

همش از خوش شانسیه من بود بعد از اون هم پلاک کفشداری گذاشتم

و با یک دستم گرفته بودمت که شما شیطون خانوم گم نشی

اومدم کفش بردارم شما دویدی طرف جمعیت

و من هم بدون اینکه کفش بردارم دویدم طرفت تا گم نشی

اما بدشانسی من که یکی دو تا نبود

نمیدونم چه جوری بین جمعیت محو شدی

و همه هم که یکی بچه دستشون بود و سوال مسخره ای بود بخوام بپرسم که بچه اینجاها ندیدید

منو میگی با این وضعیت که میخواستم سریع برم پیش ماشین

حالا باید همه جا دنبالت میگشتم چند بار با چشم گریون مسیر دنبالت گشتم

تا اینکه صدای خادم میگفت این بچه پیدا شده مامانش کیه منو میگی دویدم طرف صدا

دیدم شما بغل خادمی و اصلا انگار نه انگار که منو گم کردی

و تا منو دیدی شروع کردی به خندیدنخندونک

اون لحظه واقعا نمیدونستم از دیدنت باید چه عکس العملی نشون میدادم

آخه خیلی از دستت ناراحت بودم و از طرف دیگر هم ذوق کرده بودم که پیدا شدی

اولش خیلی ناراحت شدم

و از اتفاقات امروز واقعا عصبانی بودمکچل

و گفتم دیگه هیچ وقت همایش نمیام اما بعد از چند دقیقه که عصبانیتم خوابید به امام حسین گفتم

ببخشید ناشکری کردم همه این ناراحتیهام فدای یک تار موی حضرت علی اصغر

در ضمن نتونستم عکس خوبی ازت بگیرم و کلی میخواستم ازت عکس بگیرم که نشد

فدای سرت عزیزم اگه شد بعدا ازت عکس میگیرم و به پست اضافه میکنم

وااااااااااای چقدر طولانی شد

و اگه یکی بود یکی نبود بگذارم اولش میشه خودش یک داستان

دستام دیگه از بس تایپ کردم درد گرفت ولی از نوشتن برای شما دخمل قشنگم خسته نمیشم

totalgifs.com love2 gif gif 46.gif

تا پست بعد بای بای

 

پسندها (1)

نظرات (3)

عمه فروغ
9 آبان 93 19:05
سلام هزار ماشاا.. به این ریحانه باهوش واسه اتفاقات امروزم نمیدونم چی بگم فقط امیدوارم همیشه سلامت باشی عزیزم التماس دعا
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزم قربونت
نامیلو
9 آبان 93 19:22
سلام وبلاگ زیبایی دارین بهتون تبریک میگم به سایت فروشگاهی مام سر بزنید
مامان آنیسا
10 آبان 93 12:17
وای چه شرایط سختی باز خدار و شکر که بخیر گذشته
مامانی
پاسخ
واقعا سخت بودخدا نصیب دشمن آدم نکنه