ریحان به روایت تصویر (نوزادی ریحان)
سلام با چندماه تآخیر عکسای دخمل خوشکلم براتون میگذارم البته باید یک توضیح کوچیکی
در مورد اون روزها بگم که مثل برق و باد گذشت
واقعا روزهای شیرینی بود
حتی سختیهاش هم چون برای عشق کوچولوم بود شیرین میشد
حدود 12 روز اول مامان جون زهره اومد پیشمون
و به علت مشکلات شیردهی که تو همون روزهای اول وجود داشت
هم من و هم دخمل نازم و حتی مامان جون زهره خیلی اذیت شدیم
به طوریکه بعضی شبها کوچولوی خوشکلم تا صبح نمیخوابید
و حتی از صبح تا شب و از شب تا صبح گریه میکرد
البته بعدا با رفتن به مشاوره شیردهی اوضاع خیلی بهتر شد
این رو هم بگم به خاطر این مشکلات ریحان کوچولوم حدودا 600 گرم وزنش کم شد
که بعدا با تغذیه مناسب بهتر شد راستی بعد از 12 روز من حدود 20 روز رفتم یزد
تا بتونم یک کمی به شرایط جدید عادت کنم
خب بسه بریم سراغ عکسهای دخمل خوشکلم
سلام خاله جونیا
من تو این عکس تقریبا 4 روزمه
و با این کلاه همه میگن شبیه آشپزباشی ها هستم
مگه نه؟؟؟؟؟؟
خوشحال می شم بقیه عکسها رو حتما در ادامه مطلب ببینید
سلام خاله جونیا
من تو این عکس تقریبا 4 روزمه
و با این کلاه همه میگن شبیه آشپزباشی ها هستم
مگه نه؟؟؟؟؟؟
تو این چند عکس زیر فقط چند ساعت از زمینی شدنم گذشته
و هنوز تو بیمارستانم
مچ بندم ببینید هنوز به دستای کوچولومه
تو این عکسم فقط 8 ساعت از تولدم گذشته
که با مامان بزرگ باباجونم تو بیمارستان عکس گرفتم
این عکسام ادامه همون عکسای آشپزباشی که
فقط 4 روز از زمینی شدنم گذشته
تو این عکس فقط 2 روزمه مامانم قربون صدقم میره میگه از همون اول
ناز و خوردنی بودم
تو این عکسم
فقط 6 روزمه
تو این عکس تقریبا 35 روزمه
اینجا تقریبا 14 روزم بود که خیلی معصوم و آروم خوابم برده بود
تو این عکسم بعد از یک مهمونی کوچیک که به مناسبت تولد من برگزار شده بود
کلی خسته شده بودم و خیلی زود خوابم برد و تقریبا تو این عکس
20 روزم بود