ریحان به روایت تصویر (6 ماهگی)
سلام دوستان بعد از چند روز غیبت دوباره اومدم
امروز عکسای شش ماهگی دخمل طلام براتون گذاشتم
البته یه اتفاقایی هم بین ریحان عزیزم و دوستانش افتاد که
دیدنش خالی از لطف نیست و پیشنهاد می کنم حتما در ادامه مطلب ببینید
سلام خاله جونیا من هنوز دهنم بوی شیر میده
اما یه خورده شیطونی کردم
که از بچه های امروز عقب نباشم
دوست داشتین حتما ببینید
نمی دونم از کجا شروع کنم
یعنی از کجای آشناییمون شروع کنم
آخه یه خورده خجالت میکشم
ولی میگم
تو یه روز گرم تابستون یکی از آشناهای خاله فسقلم به دیدنم اومد
از کتش معلوم بود خلبانه و آدم باکلاسیه
منم نامردی نکردم اول از همه کتش پوشیدم که ببینم بهم میاد دیدم خیلی خوشکل شدم
خیلی خجالتی بود همش نگاهش پایین بود
منم باهاش صحبت کردم گفتم دیگه دوره زمونه عوض شده
بیا در مورد مسائل زندگیمون باهم صحبت کنیم
دیدم هنوزم خیلی خجالتیه منم باهاش شوخی کردم
و همه لباساش پوشیدم و لباسام باهاش عوض کردم
مثل پسرها شدم مگه نه؟؟؟؟؟
بعدش دیگه باهم دوست شدیم و رو در روی هم نشستیم
گل میگفتیم و گل میشنیدیم
بعدش کلی باهاش صحبت کردم که بیا باهم عکس یادگاری بگیریم
و ازم قول گرفت که عکساش تو اینترنت پخش نکنم
منم بهش قول دادم فقط مامانی گفت تو وبلاگم میگذاره
اینجام دست در دست هم یک عکس خوشکل گرفتیم