اندر احوالات نفس 25 ماهه من
سلام عشق کوچولوی من
می بخشین مامان جان چند روزه حس نوشتن نبود و نیومدم وبلاگت
امروز دیگه گفتم تنبلی بسه و بیام برای شما دخمل قشنگم بنویسم
از پیشرفتهای زیادی که داری از شیرین زبونیهات
از مهر و محبتی که به همه داری قربونت برم من الهی
قبل از اینکه شروع کنم
25 ماهه شدنت بهت تبریک میگم شکوفه زیبای من
انشالله همیشه همیشه سالم و سلامت باشی زندگی من
از احوالاتت بگم عزیز دلم
توی این مدتی که نبودم شما سرماخوردگی شدیدی گرفتی
مثل همیشه و داروهای چرک خشک کن و دو تا آمپول بهت زدن
بعد چند روز دیدم بدنت شروع کرده به قرمز شدن به طوری که دیگه تقریبا جای سفیدی
روی بدن خوشکلت پیدا نبود این چند روز داغون شدم بردمت دکتر
دوباره بهت آمپول پنی سیلین و آمپول ضد حساسیت داد خدا میدونه چه حالی شدم
خیلی درد کشیدی مخصوصا برای پنی سیلین که ازت تست گرفت تا بهت بزنه
خیلی بی قراری میکردی
نمیدونم واقعا این دیگه چه مصیبتی بود نصیبت شد
بعد دو روز دیدم مرتب قرمزیهای بدنت کم و زیاد میشه مخصوصا وقتی میخوابی
حرارت بدنت به شدت بالا میرفت بعد هم بدنت در همان حالت خواب شروع میکرد به قرمز شدن
و وقتی از خواب بیدار میشدی ظاهرت خیلی وحشتناک میشد
اینم عکسهای اون روزه که کاملا عرایض بنده مشهوده
بعد دو روز دیدم انگار صورت و دست و پاهات ورم کرده و در ضمن خارش شدید هم داشتی
دوباره تصمیم گرفتم ببرمت دکتر اینبار هم دکتر بهت آمپول ضد حساسیت داد
الهی برات بمیرم همین که روی تخت خوابوندمت برای تزریق آمپول
سریع خطر حس کردی و جیغ میکشیدی و نمیگذاشتی بخوابونمت اما چاره ای نبود عزیز دلم
و برای خوب شدنت باید این درد تحمل میکردی دختر قشنگ من
در عرض یک هفته5 تا آمپول زدی
الهی درد و بلات بخوره تو سر دشمنات که دیگه اینجوری درد نکشی
و دکتر هم گفت باید دوره مریضیت طی بشه تا خوب بشی
خدا رو شکر بعد چند روز این بلا ازت دور شد انشالله که دیگه هیچوقت سراغت نیاد
و همه نی نی ها سالم و سلامت در کنار خانواده هاشون باشن
از پیشرفتهات بگم
که شعر منم بچه مسلمان قشنگ یاد گرفتی و فقط آخرش
به جای که در وقت صبحگاهی ....... کنم شکر الهی میگی
که وقت صبح ..... بگم الهی شکر و دستات هم بالا میبری
شعر شبها که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره رو بلدی
شعر پائیزه و پائیزه رو با ایما و اشاره خیلی خوشکل میخونی
فقط نمیدونم چرا فکر میکنی ما میگیم فائیزه و شما هم میخونی
فائیزه فائیزه برگ درخت میریزه هبا (هوا)شده کمی خشک (به جای کمی سرد )
نمیدونم دیگه این کلمه رو واقعا از کجات آوردی
شاید میدونی امسال خبری از سرما و بارون و برف نیست
میگی اینجوری بخونم
بعد هم تا آخرش میخونی و صدای کلاغ هم میگی آر آر آر آر (به جای قار قار)
بقیه شعر هایی که کامل بلدی
شعر توپ سفیدم قشنگی و نازی
شعر یک توپ دارم قلقلیه
شعر عروسک قشنگ من
شعر آهویی دارم خوشکله رو هم بلدی
حروف انگلیسی هم تا آخرش بلدی
فقط به قدری تند میخونی که فقط خودم میتونم ترجمه کنم
اعداد انگلیسی هم تا10 میشماری
کلمات انگلیسی هم پرتقال سیب موز گربه سگ میمون و ماهی رو فعلا بلدی
دعای فرج هم تقریبا کامل بلدی
سوره کوثر کامل و توحید نصفه نیمه بلدی
از شیرین زبونیهات بگم
که مرتب همه چیز سوال میکنی این چیه و اون چیه بعد هم که بهت میگم
با آهنگ خاصی میگی آهان قربونت برم نمیدونی که چقدر خوشکل مثل بلبل حرف میزنی
یک لهجه خیلی خوشکل هم داری نمیدونم همه بچه های به این سن اینجوری حرف میزنن
یعنی درسته میخوام قورتت بدم عزیز دلم
چند شب پیش داشت برنامه زنده باد زندگی (شبکه2) نشون میداد
اومدی بهم میگی مامان پس خاله شیما کو؟؟؟؟؟
قربونت برم که اینقدر باهوشی عزیز دلم آخه چند هفته پیش عمو محمود و زن عمو شیما
و خانواده زن عمو شیما رو تو برنامه زنده باد زندگی به عنوان خانواده موفق دعوت کرده بودن
آخه برادرهای زن عمو شیما قهرمان بین المللی ورزشهای سه گانه هستن
و در ضمن دکترا دارن و زن عمو شیما هم دکترا داره وعمو محمود هم داره میگیره
و کلا خانواده خیلی اکتیوی هستن و شما هم فکر میکردی هر شب خاله شیما دعوت میکنن
دیگه اینکه مثل بچه های دیگه عاشق نانای کردنی و همینکه صدای آهنگ میشنوی
میگی مامان بیا بقصیم (برقصیم)
و خودت هم حرکتهای بامزه از خودت در میاری
که باز هم مثل قبل فقط میخوام درسته قورتت بدم
از برنامه های کودک عاشق برنامه رنگین کمونه هستی و تا این برنامه پخش میشه
مرتب بالا و پایین میپری و دست میزنی و داری میخندی عسلک من
بعد هم که برنامه تموم میشه میخوای ادای مجریها رو در بیاری و میگی
بچه ها حالتون خوبه بلههههههههههه دلا مهربون بلههههههه همه همزبون بلههههههههه
قربونت برم شیرین عسل من
همچنان مثل خودم عاشق کشیدن نقاشی هستی و درخت سیب یاد گرفتی میکشی
چند وقت پیش نقاشی کشیدی و گفتی مامان بیبین عروس کشیدم
خیلی بامزه کشیده بودی و میرفتی نشون همه میدادی که عروس کشیدم
(منظور از عروس همون طوطی عمو مهدی)
اینم عکس اون نقاشیه خوشکله
در ضمن قبلا مثل خودم خیلی از عروس میترسیدی و از 20 کیلومتریش فرار میکردی
اما نمیدونم چرا دیشب شیر شده بودی و میگفتی که عروس بگذارن روی شونه ات و بوسش میکردی
و بهش غذا میدادی یعنی من کلا از این رفتارت هنگ کرده بودم عزیز دلم
یک شبه واقعا عوض شده بودی
اینجا عروس داشت گوشواره ات رو میکشید و عکس العمل شما
اینجا هم داشتی عروس خانوم بوس میکردی
قبلا از این جورچینهای یک تیکه و دوتیکه داشتی که یکی دو روزه کاملا حفظ شده بودی
اینبار سه تیکه اش رو برات خریدم با کمال تعجب دیدم همون دفعه اول
جای همه رو درست بلد بودی دخمل باهوش من
وقتی صدات هم میکنم میگم ریحانه خانوم میگی جانم
چند شب پیش عمه خانومت رفته بود شلوار لی خریده بود
منم برای اینکه سر به سرت بگذارم گفتم این شلوار کیه
آخه قبلا از بو کردن وسایل افراد و الان هم سریع با نگاه کردن میگی مال کیه
تا دیدی گفتی مال آقا محسن جانه دقت کردم رنگ شلوار و سنگ شور جلوی شلوار مثل پسر خالت
آقا محسنه جالبه نزدیک یک ماهه ندیدیش نمیدونم شلوارش از کجا یادت بود
دیگه جونم براتون بگه از این مجله های تبلیغاتی انداخته بودن خونمون
روی یکی از صفحه هاش عکس اون خرسه که میگه پشتم گرمه گوشه صفحه بود
تا دیدی میگی مامان پشتم گرمه کلی از دقتت ذوق کردم
واقعا بچه های این دوره زمونه عجیبن و حواسشون به همه چیز هست
بچه با تربیتی هستی اگه خرما لیمو شیرین یا هرچیز هسته داری بخوری
دستات خیلی خوشکل میگیری جلوی دهانت و هسته رو میندازی داخل دستت
یک وقتهایی هم بهم میگی بهت نگاه کنم چکار میکنی وقتی هم که سرفه میکنی
دستای کوچولوت میگیری جلوی دهانت
دیروز داشتم بیت جز تو کی میتونه عزیز من باشه رو با خودم زمزمه میکردم
عصر دیدم داری میخونی جز تو کی میتونه عزیز باباشه
منو میگی کلا هنگیدم آخه قبلا اصلا گوش نداده بودی و منم فی البداهه اومد به ذهنم و چند بار خوندم
واقعا ذهن آماده ای برای یادگیری داری و باید خیلی بیشتر روی یادگیریت وقت بگذارم
عزیز دل مادر
انشالله از این به بعد جبران میکنم
عاشقتم کوچولوی قشنگم و روز به روز بیشتر میشه