شیرین زبونیهای این روزهای عسلم...
سلام عشق کوچولوی من
سلام همه وجود من
و سلام نازنین من
عزیز دل مامان میبخشید این روزها اصلا دستم به نوشتن نمیره
شما هم که هزار ماشاالله شیرین زبونی و بل بل زبونیهات بی نهایت شده
دختر قشنگم این روزها که داره میگذره استعدادت توی یادگیری همچنان بی نهایته
و من خوشحال از این همه استعداد و شرمنده از این همه تنبلی در یادگیری شما
نمیدونم ولی اصلا این روزها حوصله آموزش و بازی کردن با شما رو ندارم
از اتفاقات این مدتی که نبودم بگم
اول از همه در روز اول بهمن همزمان با روز تولدش بابابزرگ بابایی از دنیا رفت
و برای همیشه با این دنیای فانی خداحافظی کرد
خیلی مرد نازنین و دوست داشتنی بود مخصوصا بچه ها رو خیلی دوست داشت
همه بهش میگفتن بابا حاجی
شما هم با اینکه خیلی ندیده بودیش یکی فیلم ازش توی گوشیم بود
با ذوق میگفتی فیلم باباحاجی و برام میاوردی
هزار تا قصه و داستان بلد بود و واقعا آدم از هم صحبتی باهاش سیر نمیشد
واقعا جاش خالی بود به خاطر همین حدود یک هفته ای برای مراسم به یزد رفتیم
انشالله خدا همه رفتگان و این مرد نازنین را بیامرزد
از شیرین زبونیهای جدیدت بگم که
خیلی ماشالله سرزبون داری و حاضر جوابی
مثلا رفتی در کمد باز کردی با اخم بهت میگم چرا ریحان در باز کردی
میگی من دست نزدم منم میگم دروغ نگو شما در باز کردی میگی من چیزیnaoftam (نگفتم)
بعد هم میای منو مرتب میبوسی تا بخندم اینقدر سیاست داری همینکه میخندم
میگی مامان ببخشید دبام (دعوام) نکن
من چیزی naoftam(نگفتم) هم شده تکه کلامت
هر وقت یک چیزی میگی که خوشمون میاد میگیم ریحان چی گفتی میگی
من چیزی naoftam
از شعرهای جدیدی که یاد گرفتی که به این شکل میخونی
ای یار با شهامت ...بگو از امامت... امامت دین ما ...دبازده (دوازده)پیشبا(پیشوا)
اول آنها علی ...آمده بعد نبی ...دوم حسن ...فرزند صبشتن(صف شکن)
سوم خسین (حسین)شهید...که چون ستاره تابید
چهارم (زین العابدین یک جوری تلفظ میکنی نمیشه بفهمی چی میگی)
فخر زمان و زمین امام پنجم ما....امام دین خدا...محمد باقر است
دانش و طاهرست بقیش هم فعلا بلد نیستی
عددهای دورقمی فارسی هم تا 20 تقریبا کامل بلدی
عددهای دورقمی انگلیسی هم تا 20 تقریبا بلدی البته هنوز قاطی میکنی
کلمه های انگلیسی که جدید یاد گرفتی
نی نی دست پا بینی گل شیر کتاب مداد همینها رو یادم میاد
شعر اتل متل توتوله رو اصلا باهات نکرده بودم ولی خیلی خوشکل بلدی کامل میخونی
و یزد که با بچه ها بودی میخوندن و شما خیلی خوشکل یاد گرفتی
عاشق نماز خوندنی و سوره توحید نصفه نیمه میخونی بعد هم میگی الله اکبر و میری رکوع
شعر ما همگی شاد و خندانیم هم تقریبا با ایما و اشاره خوشکل میخونی
و دست و پا میزنی
دیگه فعلا یادم نمیاد
چون دوربینم یزد جا گذاشتم عکسی از ریحان ندارم بگذارم برای اینکه
چند تا عکس گذاشته باشم توی این پست چند تا عکس آقا محسن جان
خواهر زاده نازنینم میگذارم