دخترک 26 ماهه من...
سلام دختر عزیزم
به همین زودی 26 ماهه شدی
26 ماهه شدنت تبریک میگم عزیزم
کوچکترین کاری که از دستم بر میاد نفس من
انشالله که سالیان سال سالم و سلامت باشی
این روزها که میگذره روز به روز بیشتر دلتنگ گذشته میشوم
باورم نمیشه که چقدر زود داره روزها میگذره و دیگه داریم روزهای آخر سال سپری میکنیم
بزرگ شدی خانوم شدی برای خودت سری تو سرها در آوردی
واقعا نمیتونم این روزهات رو وصف کنم از بس که دلبری میکنی
و برام شیرین زبونی میکنی و خودت لوس میکنی
و با این کارهات روز به روز عزیز تر میشی عسلکم
دختر قشنگم
برای خودت بازی میکنی و تا حد زیادی مستقل شدی
عروسکهات رو بر میداری و سوار چرخشون میکنی چند تاشون میگذاری جلو
چند تا عقب چند تا هم روی صندلی چرخت بعد هم چرخ حرکت میدی
و کلی از کار خودت خوشحالی
دیگه اینکه هر حرفی که میزنم با دقت گوش میدی مثلا اینکه
بهت گفتم ریحان آشغال نریزی جارو کردم خونه کثیف میشه
گفتی باشه
فرداش نسرین اومده بود خونمون داشت چیزی میخورد
بهش میگی آشغال نریزی مامانم جارو کرده خونه کثیف میشه ها
قربونت برم دخمل تمیز خودم
دیگه اینکه دیروز داشتی با دختر خاله بابایی نازنین بازی میکردی
باهات قهر کرده بود گفتی میگم خودت لوس نکن
قربونت برم که اینقدر حرفات و شیرین زبونیهات بزرگتر شده
جونم برات بگه خیلی بچه با حیایی هستی و اگه ببینی کسی داره لباس عوض میکنه
سریع سرت میچرخونی و میگی زشته ، عیبه و تا بهت نگن نگاه نمیکنی
حتی تبلیغ پوشک یا استخر آبی که میکنن میگی مامان زشته عیبه و نگاه نمیکنی
چیزهای جدیدی که یاد گرفتی
شعر یک روز آقا خرگوشه رفت دنبال بچه موشه رو بلدی
ای یار با شهامت تقریبا کامل یاد گرفتی البته با کمک من میخونیش
شعر اصول دین هم یاد گرفتی ولی چون اکثر کلمه ها برات جدیده و معنیش نمیدونی
خیلی واضح نمیخونی نفسم
راستی چند روز پیش تصمیم گرفتم که دیگه از پوشک بگیرمت روز اول
تقریبا هر یک ساعت یکبار بردمت دستشویی و شما هم جیش کردی و خدا را شکر
هیچ جا رو نجس نکردی
ولی روز بعد نمیدونم چرا دیگه دوست نداشتی بیای دستشویی و 3 جا رو نجس کردی
من هم دیدم فعلا حوصله بشور بشور ندارم گفتم بگذارم برای بعد عید
تا اون وقت خدا بزرگه و انشالله بتونم این مرحله هم به راحتی طی کنم
راستی هفته دیگه هم برای مراسم چهلم بابابزرگ بابایی قراره بریم یزد
و شما خیلی خوش به حالت میشه و اونجا حسابی با بچه ها بازی میکنی
این عکسها هم مربوط میشه به مراسم چهلم در یزد
این عکس هم مربوط میشه به سارینا کوچولو که با کاکائو خودش خوشکل کرده بود
امروز که آقا جونت رفته بود بیرون وقتی اومد از پله ها رفتی پایین و دویدی سمتش
میگی سلام آقا جون چی خریدی نکنه برام چیزی نخریدی
کلی از حرفت خندیدیم شیرین عسلم
دیگه اینکه تا کار اشتباهی میکنی
میگی مامان ببخشید و دست میکشی به پیشونیم تا اخمم درست کنی
قربونت برم دخمل مهربون من