یگانه دختر ریحان جانیگانه دختر ریحان جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
گل پسرم امیرحسین خانگل پسرم امیرحسین خان، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

زیباترین لبخند خداوند ریحان جان

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده

1392/7/3 17:13
نویسنده : مامانی
682 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک قرمز پوش مامان :

این روزا ، روزای قشنگیه .....منظورم روزای آغازین فصل پاییز نیست......

روزهای با تو بودن و میگم....

روزهایی که نه تکرار میشه و نه فراموش میشه...

روزای قشنگی که پر از مهربونی و بی رنگیه .

روزایی که بی حساب و کتاب مهر میورزی و عشق میدهی. از کینه و قهر و ... خبری

نیست.

تو یه فرشته ای . فرشته ی خوبیها مهربونیها دوستی ها  عشق و آرامش .

مامانی ، همیشه همینطوری باش......پاک و دوست داشتنی...

اولین زمستان زندگیت و دیدی ، اولین بهار، اولین تابستان و حالا اولین پاییز زندگیت هم

داره روزای اولش طی میکنه.....

مامانی راستش بخوای من این فصل خیلی دوست دارم

هم اینکه تو این فصل زیبا خداوند زیباترین موجود خلقت رو به من و بابا جون هدیه داد

و هم به خاطر اولین ماه فصل پاییز ماه مهر

من این ماه خیلی دوست دارم

و البته خیلی دلم میگیره و دلتنگ میشم

دلتنگ زمان گذشته

آخه من اون دوران خیلی دوست دارم

و با همه روزهاش خاطره دارم

و ماه مهر من یاد خیلی چیزا میندازه

یاد روزهای اولی که میرفتم مدرسه و با کلی ذوق کتابام تحویل میگرفتم

و بیشتر از اون ذوق داشتم که با کمک مامانم کتابام جلد کنم

یاد بوی کتاب و دفتر نو در کیف نو

بوی نون و پنیر و خیار و خوردن صبحونه تو زنگ تفریح

یاد صف صبحگاه و از جلو نظام ها

یاد رفتن به مدرسه با پای پیاده که البته چون دیرمون میشد و بازم مدرسم دیر شد

مسیر خونه تا مدرسه با خواهر دوقلوم به دویدن طی میشد

یاد صف صبحگاه و نرمشهای صبحگاهی و قرآن خوندنهای سر صف صبحگاه

که معمولا من یا خواهرم میخوندیم آخه مثلا بچه مثبت بودیم

یاد روزهایی که انتظامات میشدیم و اسم هرکی که دیر میومد یا شیطونی میکرد

می نوشتیم تا مثلا تنبیه بشه

یاد مبصر شدنها و نوشتن خوبها و بدها پای تخته سیاه

یاد زیر آب زدنهای بچه گانه پیش خانوم معلم یا خانوم ناظم

یاد زنگهای امتحان که بین خودمون و کنار دستیمون روی نیمکت کیف میگذاشتیم

تا مثلا تقلب نکنیم

و نوبت هرکی که بود میرفت روی زمین امتحان میداد

یاد بوی بخاری نفتی تو کلاس درس

روپوشهای مدرسه که رنگ طوسی داشت و به تنمون زار میزد

و هیچ شباهتی به مانتوهای الان نداشت

وااااااااااای یادم که میاد خیلی دلم میگیره و بغض گلوم میگیره و اشک تو چشمام جمع میشه

مخصوصا اوایل مهر که رادیو تلوزیون مرتب آهنگهای زمان مدرسه رو میگذاره

بیشتر هوایی میشم

و خیلی دوست دارم برای یک بار هم که شده به اون روزهای شیرین برگردم

مخصوصا که با خواهر دوقلوم کلی خاطره دارم

و الان به خاطر سرنوشت روزگار از هم جدا شدیم

بگذریم هرچی بیشتر در مورد اون روزها حرف میزنم بیشتر دلم میگیره

و بیشتر هوایی میشم فقط میدونم خیلی زود گذشت

و به چشم بر هم زدنی دخمل خوشکلم بزرگ میشه

و باید بره مدرسه قربووووووووونت برم همینکه تو دخمل خوشکل دارم

خدا رو هزار مرتبه شکر

خب بسه خیلی این پست طولانی شد

از اتفاقای این چند روزه بگم

که 2 روز پیش دخملی رو بردم بهداشت برای چکاپ قد و وزنش که

وزن :  9/200 kg

قد :  73 cm

دور سر : 43/8 cm

که بهداشت گفت خدا را شکر همه چیزت خوبه و نرمال نرمالی

قربوووووووونت برم خوشکل من

انشاالله که همیشه خوب خوب باشی

چند تا عکس از دخمل خوشکلم گذاشتم که خوشحال میشم ببینید و البته نظر یادتون نره

مامانم امروز خیلی حرف زد

ترجیح میدم من ساکت باشم تا شما با خیال راحت عکسای منو

که از هنرنماییهای  مامانم هست ببینید

بوسسسسسسسس

 






 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)