احوالات این روزهای گل قشنگم ریحان
سلام عزیز دل مامان
خدا رو شکر که حالت نسبتا خوب شده و دیگه مشکل خاصی نداری
فقط اینکه دیگه مثل قبل تپل مپلی نیستی عزیز دلم
از کارهای جدیدت و شیرین زبونیهات بگم که به شکل خیلی بامزه میگی اتل متل توتوله
دیگه اینکه هرچیزی که بهت میدیم شما میگی ممنون
البته به جای ممنون میگی نمنون عزیز دلم
قربون اون شیرین زبونیهات برم
دیگه اینکه چند روزه که نبودیم و مثل همیشه رفته بودیم یزد پیش مامان حونی
و امروز صبح با قطار برگشتیم دخمل قشنگم
خیلی دلم برای مامان جونی و بقیه تنگ شده
انشاالله زودتر برمیگردیم میریم پیششون البته دیگه فکر نکنم زودتر از عید بتونیم بریم
شما دخمل قشنگم خیلی تو یزد شیرین زبونی میکردی و کارهای بانمک و بامزه ای
میکردی که واقعا همه دوستت داشتن و عاشق این شیرین کاریهات شده بودن
جونم براتون بگه فقط یک مشکل بود
و اینکه نمیدونم چرا تا پسر خاله کوچولوت محمد امین میدیدی
سریع با اون دستای کوچولوت میزدی تو سرش یا کلاهش میکشیدی
البته اینم بگم که چندین دفعه با اون لبهای خوشکلت صورتش بوسیدی
ولی در کل رابطه خیلی خوبی باهاش نداری
یزد که بودم خونه دوست مامانی هم رفتیم و شما خیلی شیطونی کردی
و یک دقیقه هم اونجا ننشستی عزیز دلم
آخه نمیدونم اینهمه انرژی رو برای راه رفتن از کجا میاری
دیگه اینکه خاله نسیم برای اولین بار موهای خوشکلت کوتاه کرد
که موهات برای یادگاری نگه داشتم
راستی فردا میریم اصفهان عروسی پسر خاله باباجونی عزیز دلم
بعدا تو فرصت مناسب عکسهای یزد و عکسهای فردا رو براتون میگذارم