یگانه دختر ریحان جانیگانه دختر ریحان جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
گل پسرم امیرحسین خانگل پسرم امیرحسین خان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

زیباترین لبخند خداوند ریحان جان

ریحان به روایت تصویر (سه ماهگی )

سلام خاله های عزیزم این عکسای 3 ماهگیمه دیگه بزرگ شدم سه ماهگیم مصادف با عید نوروز بود که اولین سال تحویل زندگیم بود و من یزد پیش مامان جون زهره بودم البته سال تحویل با خاله های مامانم و خاله های خودم سانیج بودیم خیلی خوش گذشت و سال تحویل به یادموندنی شد این عکسام خاله فسقلم (فائزه) از من گرفته   اگه دوست داشتین بقیه عکسام در ادامه مطلب ببینید    این عکسام ادامه همون عکسایی هستش که خاله فسقلم مثلا خلاقیت به خرج داده و با ترکیب رنگ این عکسها رو ازم گرفته     وااااااااااااای چقدر شال و روسری کلافه شدم خاله دست از سرم برد...
13 تير 1392

ریحان به روایت تصویر (دو ماهگی)

  دوباره اومدم این بار عکسهای 2 ماهگی دخمل جیگرم گذاشتم دو ماهگی اتفاق خاصی نیفتاد فقط از پیشرفتهای جیگرطلام بگم که میتونست تقریبا گردن بگیره مثل این عکس تقریبا بچه آروم و دوست داشتنی بود بلند بلند میخندید آواز می خوند فکرش که میکنم چه روزهای شیرینی بود چه زود گذشت و این روزهام چه زود میگذره روزهای شیرینی که با بودن عشق کوچولوم خیلی شیرین و به یادموندنیه دوست دارم زمان متوقف بشه تا بتونم نهایت استفاده رو از این روزهای شیرین و به یادموندنی بکنم اما... تو این عکس مثل آقای دوربینی دخمل نانازم به دوربین زل زده که ازش عکس بگیرم قربوووووووووووون خوشکلیت برم که اینقدر ناناز شد...
11 تير 1392

شش ماهگیت مبارک دخمل نازم

با سلام به همه مامانای ناز و مهربون بعد از کلی غیبت دست پر اومدم اول از همه با 10 روز تآخیر شش ماهگی و به عبارتی نیم سالگی دخترم به دخمل عزیزتر از جانم تبریک می گم   انشاءالله که سالیان سال زنده باشی و عمر با عزت داشته باشی جونم براتون بگه ازاین سه هفته ای که یزد بودم و دسترسی به نت نداشتم اتقاق زیادی افتاد و دخمل خوشکلم خیلی پیشرفت کرده اول از همه اینکه همون اوایلی که یزد رفتم تقریبا 5/5 ماهش بود بدون کمک میتونست بنشینه و کلی از این کار خودش ذوق می کرد   دوم اینکه مامان جون زهره علی کردن بهش یاد داد و وقتی بهش میگفتیم یاعلی خوشکل خانومم سریع دستمون میگرفت ...
9 تير 1392

پیشرفت جدید نفسم

سلام مامانای عزیز بعد از چند روز دوباره آپ شدم آخه خونه مامان جونی هستیم و دسترسی به نوشتن فعلا سخته الان موقعیت جور شد بگذریم از پیشرفتهای جدید دخملم بگم بدون کمک جیگلم می تونه کمی بشینه و جالبه تا میشینه شست پاش بدجور چشمک میزنه مستقیم شست پا رو نشونه می ره و با کلی ذوق میکنه تو دهنش انگار داره چی می خوره قربونش برم واقعا خوردنی شده در ضمن اسباب بازی اصلیش بعد از موبایل لب تاب پای خوشمزش مرتب با پاهای کوچولوش بازی میکنه دیگه جونم ب...
12 خرداد 1392

رفتن به پارک با کوچولوی خوشکلم ریحان

سلامی دوباره بعد از چند روز دوباره آپ شدم آخه دخملم داره بزرگ می شه و هر روز کارای جدید و بامزه ای انجام می ده به قول خاله خانومم بچه ها تا یک سالگی هر روز یک کار جدید انجام میدن و با این شیرین کاریهاشون اطرافیان جذب خودشون می کنن        جونم براتون بگه از کارای جدید جوجوی خوشکلم اینکه جدیدا عاشق خوردن انگشت پاهات شده ...
8 خرداد 1392

میلاد حضرت علی و روز پدر مبارک

سلام به همه    اومدم با یک روز تاخیر تولد حضرت علی و روز پدر رو به همه باباهای مهربون به خصوص بابای خودم و همسر عزیزم تبریک بگم انشاالله که سالیان سال سالم و سلامت باشن و سایه شون بالای سرمون باشه آخه اولین سالیه که همسرم به یمن اومدن دخمل خوشکلم به زندگیمون بابا شده پس از طرف ریحان کوچولوی خودم هم این روز به بابا جونش تبریک می گم دخملم این روزها خیلی شیرین شده که یک موقعهایی می خوام درسته قورتش بدم مرتب که آواز می خونه و اینقدر قشنگ چه چه میزنه      که به قول باباش هایده و مهستی باید جلوش لنگ بندازن ...
4 خرداد 1392

دارو خوردن ریحان مامان

دخمل خوشکل مامان اصلا به دارو علاقه نداره و باید اینقدر جلوی خانوم خانوما فیلم بازی کنیم    تا شربت آهن و قطره AD رو بهش بدیم بدتر از اون اینکه جدیدا کلا به قاشق هم حساس شده و حساس شدنش به قاشق شده سوژه خنده مخصوصا عمه خانومش مرتب قاشق خالی می بره نزدیک دهان دخملم   دخملم هم فکر می کنه شربته و سریع عکس العمل نشون می ده و پورپور می کنه و مقاومت می کنه   که حتی قاشق نزدیک دهانش هم نشه و ...
1 خرداد 1392

رفتن با ریجان جان به حرم در شب تولد امام جواد (ع) و علی اصغر

سلامی دوباره امروز برای چندمین بار دوباره آپ شدم گفتم تا خبر داغه بگم جونم براتون بگه امروز عصر با دخمل خوشکلم رفتیم حرم جاتون خالی همه چی خیلی خوب بود هوام که عالی بود بهتر از همه اینکه من اصلا نمی دونستم شب تولد امام جواد و علی اصغر بود تو این شب عزیز ریحانم بیمه حضرت علی اصغر کردم ریحانم اولش خواب بود وقتی چشماش باز کرد شوکه شد قیافش اون لحظه خیلی بانمک و دیدنی بود چون طبق معمول از دیدن اینهمه آینه کاری و لوسترهای بزرگ کلی ذوق زده شد و سر از پا نمیشناخت اصلا انگار دنیا رو بهش دادن...
31 ارديبهشت 1392

دمر خوابیدن فسقلکم

سلام مامانای عزیز من یک مشکلی دارم من دختر نازم از حدود دو ماهگی به شکل دمر می خوابوندم و چون می دیدم هر وقت خسته می شه سرش از روی بالش به سمت دیگه می چرخونه گفتم پس مشکلی نداره اما کم کم به مرور زمان وروجکم به دمر خوابیدن عادت کرد به طوریکه اگه الان دمر نخوابه با کوچیکترین صدایی سریع از خواب بیدار می شه و چون اطرافیان مخصوصا مامان جونی از دمر خوابیدن دخملم ناراحت می شه و می گه خوب نیست و ضرر داره منم نمی دونم چه کار کنم اگه کسی در مورد دمر خوابیدن نوزاد چیزی می دونه به منم بگه خوشحال می شم   ...
30 ارديبهشت 1392