یگانه دختر ریحان جانیگانه دختر ریحان جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
گل پسرم امیرحسین خانگل پسرم امیرحسین خان، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

زیباترین لبخند خداوند ریحان جان

از شیر گرفتن دخمل خانومم...

سلام دوستان و سلام به دخملم که اینبار دیگه واقعا خانوم و بزرگ شدی عزیزکم عزیز دلم یکی از سخت ترین کارهای زندگیم رو توی این روزها انجام داد جمعه صبح 23 آبان تصمیم گرفتم که دیگه بهت شیر ندم عزیز دلم واقعا احساس بدی داشتم حدود دو سال بود که وقتی تو آغوشم قرار میگرفتی و با شیر خوردن آروم میشدی و بیشتر از شما من از اینکه تو کنارم اونجور آروم میگرفتی و شیر میخوردی لذت میبردم خیلی سخت بود احساس بدی داشتم فکر میکردم یک آدم ظالم هستم که بزرگترین ظلم به جیگر گوشه ام میکنم عزیز دلم منو ببخش واقعا چاره ای نداشتم کاری بود که بالاخره باید انجام میشد و این تصمیم سخت روز...
25 آبان 1393

رویش هفدهمین مروارید ریحان عزیزم

سلام دوستان عزاداریهاتون قبول دخمل قشنگم توی این پست اومدم خبر از نمایان شدن دندون خوشکلت بدم که بعد از چندین روز بی حالیت و اسهال و استفراغی که داشتی و دیگه تو این روزها خبر از اون لپهای خوشکلت نیست و خیلی لاغر شدی و دهان به هیچ غذایی نمیزنی بالاخره دیشب دیدم دندون کرسیت نمایان شده و انشالله که از این به بعد اوضاع بی حالیت خوب بشه عزیز دلم جدیدترین حرفی هم که زدی این بود که دیروز آقاجونت سر به سرت میگذاشت شما هم به آقاجون گفتی آقا جون اصن دوست دارم (آقا جون اصلا دوست ندارم) این جمله ای هست که وقتی اذیتم میکنی بهت میگم ...
15 آبان 1393

همایش شیر خوارگان

بازم سلام به همه دوستان خوبم بعد هم سلام به نفس و جگر گوشه خودم ریحان عزیزم اول از همه این روزها رو بهتون تسلیت میگم و توی این روزهای عزیز از همه شما التماس دعا دارم از این روزهات بخوام بگم بازم همون جمله خیلی خیلی تکراری که دیگه واقعا بزرگ شدی صحبتات که کلا به شکل جمله بندی هستش شعر توپولویم توپولو رو قشنگ یاد گرفتی و یک یا دو کلمه آخر هر مصراع رو میگی نفس من دیگه اینکه توی این روزها چند بار هیئت رفتیم و یک روز که برگشتم دیدم چند تا کلمه مبهم به کار میبری و مرتب تکرار میکنی دقت کردم دیدم داری صلوات میفرستی قربونت برم اصلا من باهات کار نکرده بودم...
9 آبان 1393

و اینبار 22 ماهه شدن نفسم...

سلامی دوباره به همه نی نی وبلاگی های عزیز و سلام به دخمل عزیزتر از جانم اول از همه 22 ماهه شدنت رو بهت تبریک میگم عزیزکم انشالله که سالم و سلامت باشی نفس من این بار هم نسبت به ماههای قبل خیلی بزرگ شدی و تقریبا تمام صحبتات رو به شکل جمله بیان میکنی دیگه اینکه  همونطور که تو پست قبلی گفتم عمه خانومت داشت قصه شنگول و منگول برات تعریف میکرد یاد گرفتی به شکل کامل و البته خیلی خوردنی و بامزه میگی کیه میزنه منم مادرتون غذا OHORDAM براتون وااااااااااای که چقدر ذوق کردیم وقتی این شعر خوندی و طولانی ترین جمله ای بود که برای اولین بار بیان کردی و مرتب...
27 مهر 1393

کودک دلبندم روزت مبارک...

سلامی به شیرینی این روزهای پاییزی اول به دوستان نازنینم که منو تنها نگذاشتن و با نگاههای قشنگشون همراهیمون کردن بعد هم به دخمل نازنین خودم که توی این روزها شیطنت و رفتارش واقعا بزرگتر شده دخمل قشنگم روز کودک به شما کودک دلبندم و همه نی نی وبلاگی های نازنین تبریک میگم انشالله همیشه زیر سایه پدر و مادرهای نازنینتون سالم و سلامت و شاد باشید تو این روزهای پاییزی که کم کم داره هوا به سردی میره شما دخمل نانازم اینقدر حساسی که به یک باد پاییزی سرما خوردی و آبریزش شدید بینی داری و سرفه هم میکنی ساعت 5:30 برات وقت دکتر گرفتم عزیز دل...
17 مهر 1393

بیست و یک ماهه شدن ریحان عزیزم

سلام به دوستان عزیزم و سلام به دخمل کوچولوی خودم که تو این روزها دیگه نمیتونم بهت بگم کوچولو چون واقعا بزرگ شدی و تقریبا اکثر کلمه ها رو میدونی و خیلی خوشکل بیان میکنی و بعضی وقتها هم جمله های دو و سه کلمه ای به کار میبری دختر شیرین خودم اول از همه بیست و یک ماهه شدنت بهت تبریک میگم عزیز دلم   انشالله که همیشه سالم و سلامت باشی نفس من روزهای آخر تابستون هم داره سپری میشه و داریم به فصل زیبای پائیز فصل قشنگی که شما دخمل زیبای خودم در اون فصل به دنیا اومدی نزدیک میشیم عزیز دلم اگه بخوام از دایره لغاتت بگم واقعا زیاده و اکثرا وقتی در موقعیتش قرار میگیری ...
27 شهريور 1393

این روزهای دخترم...

سلامی به گرمی آخرین روزهای فصل زیبای تابستان فصل میوه های خوشمزه و آبدار فصل هوای گرم و آب بازی های بچه گانه و سلام به دوستان خوب خودم مدتی نبودم آخه دخملی مریضیش طولانی شد و اصلا حوصله نت نداشتم اما الان خدا را شکر خیلی بهتر شدی البته بعد از دو بار دکتر بردن و زدن دو تا آمپول و خوردن دواهای زیاد جونم برات بگه از این روزهای دخملی از حرفهای جدیدت بگم که هزار ماشالله هرروز کلمه های جدید یاد میگیری هروقت صدای اذان بلند میشه میگی مامان اذون عاشق بستنی هستی و دستم میگیری میبری نزدیک یخچال و میگی بسی دخمل دوستم به خواهرش میگفت آبجی جان شما هم به شکل با...
9 شهريور 1393