ریحان جان و محمد امین خان
سلام دوستان عزیزم خیلی دلم برای همه همتون تنگ شده بود بالاخره دیشب با آقا جون و مامان جون ریحانه از یزد برگشتیم و الان فرصت پیدا کردم که بیام به وبلاگم سر بزنم مرسی که نظرهای قشنگتون دادین این مدت که نبودم اتفاقات زیادی افتاده بود که چند تا از اون ها رو تو پست قبلی نوشتم ریحان عزیزم واقعا دوست داشتنی و خوردنی شده یزد همه دوستش داشتن و شیرین کاریهاش زبونزد شده بود قربونش برم دیگه همه بیشتر از خودم دخملم تحویل میگیرن قربونت برم تعداد قدمهات خیلی زیاد شده ولی بازم میخوری زمین و هنوز نمیتونی کاملا مستقل راه بری دیگه اینکه تا صدای تلفن میاد به شکل خیلی بامزه میگی الو کیه؟؟؟؟؟؟؟چیه؟؟؟؟؟؟ و مرتب ا...
نویسنده :
مامانی
20:47